جیم ران آموزگار بسیاری از اساتید بزرگ در زمینه موفقیت بوده است، از قبیل دارن هاردی، آنتونی رابینز، برایان تریسی و جک کنفیلد. جیم ران متولد ۲۵سپتامبر ۱۹۳۰ کارآفرین، نویسنده و سخنران آمریکایی است. او تا سن ۲۵ سالگی مانند همه اقشار متوسط مقروض نمیتوانست راهی برای رسیدن به آرزوهای خود بیاید.در همین زمان با کارآفرینی به نام جان اِرل شُف(John Earl Shoaff) آشنا شد. بطوری که مسحور ثروت، فهم تجاری، جذبه و فلسفه زندگی او شد. بعد از این آشنایی جیم ران فرایندی از رشد شخصی را آغاز کرد که نهایتاً به میلیونر شدن وی در سن ۳۱ سالگی انجامید. متأسفانه “شُف” که آرزوی دیدن چنین لحظهای را داشت، یک سال پیش از آن که “جیمران” میلیونر شود، درگذشت. ارل شف ساعتهای زیادی را صرف آموزش فلسفه شخصی خود به جیم ران کرد. آموزه هایی که جیم ران آنها را هفت اصل برای دستیابی به ثروت و کامیابی می نامد.
هم چنان که زمان میگذشت، جیم ران فهمید اکثر مردم خواستار شنیدن داستان موفقیت و فلسفه رشد شخصی او که او را به این کمال و فضیلت رسانده بود، هستند. پس از آن، جیم ران تا زمان مرگ به مدت ۴۰ سال تجربه خویش را در سمینارهایش بیان میکرد.۴ میلیون نفر در سراسر جهان در سمینارهای وی شرکت کردهاند. او در سال ۱۹۸۵م. جایزه CPAE را از انجمن سخنرانان ملی آمریکا دریافت کرد و همچنین مؤلف ۱۷ کتاب، کتاب صوتی و برنامه ویدیویی است. بدون شک جیم رآن یکی از اسطورهها در زمینه موفقیت و رشد فردی است. وی در طول زندگی خود هزاران نفر را در طی همایشها ، و میلیونها نفر را از طریق کتب خود با اصول موفقیت آشنا نمود. داستان شگفت انگیز “ران” از ایالت “آیداهو” شروع میشود، او در ۱۹ سپتامبر ۱۹۳۰ در مزرعهای در ایالت آیداهو متولد شد.

در ادامه مقدمه ی کتاب هفت اصل برای دستیابی به ثروت و کامیابی را از جیم ران مطالعه خواهیم کرد:
تازه 25 سالم شده بود که با مردی بنام ارل شوف آشنا شدم. در آن زمان اصلاً نمیدانستم این آشنایی تا چه حد زندگی من را تغییر خواهد داد. تا پیش از آن دیدار، زندگی من به طور شرم آوری مانند اکثریت افرادی بود که زندگی آنها خاکستری، همراه با دستاوردهای کم شمار و حتی خوشبختی کمتر از آن بود. من در نزدیکی کرانه رود اسنیک و در فضایی پُرمحبت بین جامعه کشاورزان جنوبغربی آیداهو بزرگ شده بودم. بعد از ترک منزل، تمام وجودم پُر از امیدواری برای به واقعیت تبدل کردن رویاهایم بود.
بااینحال، اوضاع دقیقاً آن طوری که انتظار داشتم پیش نرفت. بعد از پایان دوره دبیرستان فوراً به کالج رفتم اما بعد از یک سال از آنجا انصراف دادم. من بیتاب کارکردن و کسب درآمد بودم و تصور میکردم که پیداکردن شغل برایم دشوار نبود. تصوری که درست از آب درآمد. پیدا کردن شغلی دشوار نبود ( در واقع هنوز مانده بود تا تفاوت بین بهبود سبک زندگی و امرار معاش را دریابم.)
دیری نگذشت که ازدواج کردم و مانند هر شوهری قولهای بیشماری به همسرم دادم. قولهایی درباره آینده فوق العاده ای که با هم خواهیم داشت و آیندهای که من آن را چندان دور نمیدیدم. در هر صورت من آدمی بلندپرواز و برای موفقیت بسیار مصمم بودم. من سخت تلاش میکردم و با این شرایط، موفقیت من حتمی بود! یا حداقل اینطوری فکر میکردم ...
شروع 25 سالگی من همزمان با کار کردن من به مدت شش سال بود. بنابراین شروع به ارزیابی پیشرفتم کردم. دلهره داشتم که اوضاع دقیقاً بر وفق مراد نبود. کل دستمزد هفتگی من برابر با پنجاه و هفت دلار بود. این میزان درآمد فاصله زیادی با قولهای من داشت و تفاوت آن با مبلغ صورتحسابهای پراکنده روبروی میز لق آشپزخانه حتی بیشتر هم بود.
در آن زمان من پدری بودم با مسئولیتهای روزافزون برای تأمین خانواده ام. اما مهمترین بخش قضیه این بود که من رفته رفته و به آرامی به درآمد ناچیزم عادت کرده بودم. اگر صادقانه حرف بزنم باید اشاره کنم که با گذشت هر روز، به جای پیشرفت از نظر مالی در حال پسرفت و سقوط بودم. چیزی باید تغییر میکرد. اما چه چیزی؟
با خودم فکر میکردم که آن تغییر مربوط به سخت کار کردن نیست. این افکار برای من شوک آور بود، زیرا من با این باور رشد کرده بودم که تنها افرادی موفق میشوند که بسیار سخت تلاش میکنند.
مثل روز روشن بود که اگرچه من بسیار سخت "تلاش میکردم " اما به نظر میرسید دوران 60 سالگی من مانند بسیاری از افراد دورو برم خواهد بود: افرادی ورشکسته و نیازمند کمک.
چه تصورات وحشتناکی. نمیتوانستم چنین آیندهای داشته باشم؛ هنوز پرسشهای بی پاسخی داشتم. باید چه کار کنم؟ چگونه میتوانم مسیر زندگی ام را تغییر دهم؟
به بازگشت دوباره به دانشگاه فکر میکردم. تنها یک سال تحصیل در کالج وجهه خوبی در فرم درخواست کار نداشت. اما با وجود خانواده ای که باید از آنها مراقبت میکردم تحصیل مجدد به نظر غیرممکن میرسید.
سپس به فکر شروع کسب و کاری افتادم. این یک ایده ی هیجان انگیز بود! ولی، البته که، سرمایه لازم رو در اختیار نداشتم. به هرحال نداشتن پول کافی یکی از بزرگترین مشکل من درآن برهه بود و همیشه برای هزینه های سر ماه در مضیقه بودم. (شما تابه حال گرفتار چنین وضعیتی بوده اید؟).
یک روز ده دلار گم کردم و به خاطر آن ده دلار چنان نارحت بودم که به مدت دو هفته حالم بد شد."ببین جیم. شاید فردی نیازمند اون پول رو پیدا کرده." این سخنان یکی از دوستانم بود که سعی در روحیه دادن و بهتر کردن حالم داشت. ولی باور کنید اصلاً با آن حرفها آرام نشدم. من فردی بودم که باید ده دلار پیدا میکردم نه اینکه ده دلار گم کنم. (باید قبول کنم که در آن زمان آدم خیرخواهی نبودم).
خوب من 25 سالم بود- بسیار دور از رویاهایم و هیچ نشانهای هم از چگونگی ایجاد تغییر مؤثر در زندگیام وجود نداشت. روزی خوش شانسی به من رو کرد. چرا در آن برهه از زندگی من؟ چرا این اتفاقات خوب رخ میدهند؟ واقعاً برای این پرسشها پاسخی ندارم. برای من، این اتفاقات بخشی از اسرار زندگی هستند...
در هر حال، خوش شانسی زمانی به من روی کرد که با مردی آشنا شدم- مردی بسیار خاص به نام ارل شوف. اولین دیدار ما در یک کنفرانس فروش بود که ارل آن سمیناری را اجرا میکرد. نمیتوانم بگویم ارل آن شب چه چیزی گفت که مرا مجذوب خودکرد ولی هنوز به یاد دارم که حاضر بودم هر کاری انجام دهم تا شبیه او باشم. در پایان سمینار تمام شجاعت خودم را جمع کردم تا بلند شوم و خودم را به او معرفی کنم. ارل مهربان و بخشنده بود و عطش مرا برای موفقیت را دید و در نهایت از من خوشش آمد. چند ماه بعد، من در سازمان فروش او استخدام شده بودم.
من به مدت 5 سال درسهای زندگی زیادی از آقای شوف فراگرفتم. او با من مانند پسرش رفتار میکرد و ساعتهای زیادی را صرف آموزش فلسفه شخصی خود به من کرد. آموزه هایی که من آنها را هفت اصل برای دستیابی به ثروت و کامیابی می نامم.
آقای شوف در سن 49 سالگی و به صورت ناگهانی درگذشت. پس از ماتم و سوگ برای از دست دادن مشوق خودم، زمانی را وقف ارزیابی تأثیر او بر زندگی خودم کردم. متوجه شدم که با ارزشترین چیزی که او به من داده، نه پیداکردن شغلی و نه حتی فرصتی برای ارتقاء از یک کارآموز فروش به معاون اجرایی شرکت است. خردمندی فلسفه ارل به زندگی و اصول بنیادین او برای زندگی موفقیت آمیز- چگونه ثروتمند باشیم و چگونه خوشحال- بهترین چیزی بودکه از او فرا گرفته بودم.
در چند سال بعد، من ایده های او را وارد زندگی خود کردم و نتیجه آن شکوفا شدن من بود. در حقیقت، پول بسیار زیادی بدست آوردم. اما در واقع لذت بخش ترین بخش آن سهیم شدن این ایده ها با کارکنان و همکاران تجاری بود. واکنشها پُرشور و نتایج فوری و قابل ملاحظه بود.
اگرچه خود را در درجه اول یک تاجر میبینم و نه نویسنده یا سخنران، اما بسیار علاقمند به در میان گذاشتن ایده هایی به صورت ساده و مستقیم بودم که می توانند در تغییر دید افراد به زندگی تأثیر مهمی داشته باشند.
زمانی که این کتاب را می خوانید تصور کنید در حال خرید کردن هستید. تنها ایده هایی را به کار ببرید که مناسب الان شما هستند. مطمئناً شما مجبور به خرید هر چیزی نیستید که فرد دیگری از شما می خواهد. اما شانسی به خودتان بدهید. صفحات پیشرو را با ذهنی باز بخوانید. اگر مطلبی به نظرتان منطقی آمد، آن را امتحان کنید و در غیر این صورت از آن رد شوید. به یاد داشته باشید، در هر کاری که انجام میدهید سعی کنید مانند دانش آموزی باشد نه صرفاً یک پیرو.
نام کتاب: هفت اصل دستیابی به ثروت و کامیابی
نویسنده: جیم ران
مترجم: تیم ترجمه رویال مایند
تعداد فصول: 11 فصل
تعداد صفحات: 160 صفحه
راهنمای دانلود:
بر روی لینک دانلود کلیک سمت راست کنید و گزینه save link as را انتخاب کنید. در صورت نصب نرمافزار IDM بر روی سیستم خود، گزینه Download with IDM را انتخاب کنید. در صورت استفاده از موبایل، انگشت خود را بر روی لینک دانلود چند ثانیه نگه دارید و گزینه Download Link را انتخاب کنید. همچنین پیشنهاد می کنیم برای دانلود از طریق موبایل، اپلیکیشن ADM را نصب کنید.