گرنت کاردن به عنوان پر فروش ترین نویسنده نیویورک تایمز، متخصص فروش و همچنین مشاور مدیر عاملهای شرکت های بین المللی شناخته شده است. او همچنین موسس 3 شرکت مولتی میلیون دلاری در آمریکا است.
به عقیده گرنت کاردن برای رسیدن به اهداف بزرگ، فکر کردن و عمل کردن بر اساس قانون 10X امری حیاتی است؛ این تنها چیزی است که میتواند برای مواجهه با مشکلات و فائق آمدن بر آنها به شما کمک کند. او در کتاب ها و سمینارهایش همواره تاکید می کند که موفقیت هرگز یک «اتفاق» نیست. موفقیت نتیجه تلاشی بیوقفه و ارادهای آهنین برای انجام کارهای درست در طول زمان است. تنها کسانی که با دیدگاهی درست به سراغ مشکلات میروند و اقدامات متناسب با شرایط و موقعیت موجود را انجام میدهند، درنهایت به موفقیت میرسند. مسلماً «شانس» هم در این میان بیتأثیر نیست. اما تمام افراد خوششانس به شما خواهند گفت که شانس آنها نتیجه مستقیم کارهایی است که انجام دادهاند. هرچقدر که کارهای بیشتری انجام دهید، احتمال اینکه شانس به شما رو کند بیشتر میشود.

در ادامه بخشی از گفته های گرنت کاردن را با شما به اشتراک می گذاریم تا بیشتر با دیدگاه او آشنا شوید:
من نخستین کسبوکارم را در سن ۲۹ سالگی آغاز کردم. بیشتر مردم حاضر نیستند که کسبوکار خودشان را راه بیندازند، چراکه تمایلی ندارند سختیهای این کار را به جان بخرند. من برای این کار آماده شده بودم- یا حداقل اینطور فکر میکردم- و تصورم این بود که با گذشت ۳ ماه بتوانم به همان سطحی از درآمد برسم که در شغل سابقم داشتم. اما در واقعیت، ۱۲ برابر بیشتر از این زمان طول کشید تا به آن میزان از درآمد برسم. و تقریباً بعد از گذشت ۳ ماه جا زدم- نه به خاطر مشکلات مالی، بلکه به خاطر میزان سختی هایی که با آن مواجه شدم و ناامیدیای که به دنبال آن تجربه کردم.
من فهرستی از دلایل بسیار واضحی داشتم که چرا شرکت من نمیتواند موفق شود. این فهرست را برای این تهیه کرده بودم تا خودم را از ادامه کار منصرف کنم. حالتی فراتر از ناامیدی داشتم؛ واقعاً به بنبست رسیده بودم. حتی نزد یکی از دوستانم رفتم و به او گفتم، «من دیگر نمیتوانم ادامه دهم-کار من تمام است.» پشت سر هم برای خودم دلیل میآوردم که چرا کسبوکارم جواب نمیداد- مشتریان پولی نداشتند، شرایط اقتصادی افتضاح بود، در زمان غلطی وارد بازار شده بودم، هنوز خیلی جوان و بیتجربه بودم، مشتریانم متوجه ارزش محصول من نمیشدند، مردم تمایلی به تغییر نداشتند، و تعداد زیادی دلیل دیگر.
اما پسازاینکه مدت زیادی را صرف فکر کردن به این مسئله کردم که چرا کسبوکارم موفق نمیشود، ناگهان متوجه شدم که ممکن است فرضهای من از ابتدا غلط بودهاند. تخمین من از میزان تلاشی که برای واردکردن یک محصول جدید به بازار نیاز بود، از همان آغاز کار غلط بود. مسلماً من یک محصول جدید و خلاقانه داشتم، اما هیچکس برای ساخت چنین محصولی از من درخواست نکرده بود. منابع مالی محدودی داشتم، درنتیجه نمیتوانستم افرادی را استخدام کنم که برایم کار کنند، یا اینکه برای تبلیغات هزینه کنم- که واقعاً یک بدشانسی بزرگ بود، چراکه در آن زمان هیچکس من یا شرکتم را نمیشناخت. من در این کار کاملاً بیتجربه بودم، و نمیدانستم که دارم چهکار میکنم. اما اگر قرار بود که کسبوکارم موفق شود، باید تلاشم را بیشتر میکردم- نه بهانههایم را.
هنگامیکه بهانه آوردن را کنار گذاشتم، با خودم عهد کردم که با ده برابر کردن تلاشهایم، کاری کنم که کسبوکارم به موفقیت برسد. و بهمحض انجام این کار، همهچیز تغییر کرد. با تخمین درستی از میزان تلاش موردنیاز، دوباره به بازار برگشتم و این بار تلاشهایم نتیجه دادند. دیگر بهجای اینکه برای فروش محصولاتم روزانه به ۲ یا ۳ نفر زنگ بزنم، هرروز با ۲۰ تا ۳۰ نفر تماس میگرفتم. هنگامیکه من کاملاً نسبت به انجام این کار متعهد شدم و تلاشم را بیشتر کردم، بازار هم به تلاشهای من پاسخ داد. البته هنوز هم شرایط سخت بود و گهگاه ناامید میشدم. اما من با ده برابر کردن تلاشهایم، توانسته بودم نسبت به قبل نرخ موفقیتم را چهار برابر کنم.
هنگامیکه شما زمان، انرژی، و تلاشی را که برای انجام کاری لازم است کمتر از میزان واقعی آن تخمین بزنید، خیلی زود جا خواهید زد و با یأس و ناامیدی مواجه خواهید شد. در این شرایط، شما دیگر قادر نخواهید بود که پشتکار لازم برای رسیدن به موفقیت را از خودتان نشان دهید. اما اگر تخمین شما از میزان تلاش موردنیاز برای رسیدن به موفقیت درست باشد، دیگر در مواجهه با مشکلات ناامید نمیشوید و میتوانید با پشتکارتان به نتیجه دلخواه خود دست پیدا کنید. در این حالت، بازار هم تشخیص میدهد که شما برای رسیدن به موفقیت مصمم هستید و مشتریان میفهمند که میتوانند روی شما حساب کنند- درنتیجه به شما پاسخ میدهند.
آنچه در این سمینار خواهید دید:
در این سمینار گرنت کاردن به عنوان پرفروشترین نویسندهی نیویورک تایمز و متخصص فروش به این نکته اشاره میکند که برای رفتن به سطح بالاتر باید یاد بگیرید چگونه تسلط بیابید، نه اینکه رقابت کنید. اگر میخواهید غنی شوید، اگر میخواهید زندگی آزادانهای داشته باشید، باید کسبوکار خودتان را راه بیندازید. اگر میخواهید کسبوکار خودتان را داشته باشید و آزاد باشید، باید یاد بگیرید که در زمینهی کاریتان مسلط باشید و هرگز رقابت نکنید.
در ادامهی سمینار گرنت کاردن از کاربردهای گوشی همراه میگوید. او اعتقاد دارد گوشی همراه وسیلهای برای ارتباط با میلیونها نفر است. در زمینهی کاریتان طوری متخصص شوید که وقتی کسی در مورد کسبوکارتان فکر میکند، تصویر شما در ذهنش نمایان شود. افرادی که سلطه مییابند، اوضاع بد را دوست دارند. بازار همیشه افرادی را که آماده نیستند را ادب میکند. موفقیت، عاشق آمادگی است. به نظر کاردن، برای موفقیت در کسبوکار، اولین کاری که باید انجام دهید این است که بدانید باید از شر چه کسانی خلاص شوید. این افراد را از زندگی خود حذف کنید. رسانهی اجتماعی یکی از نیروهایی است که توانسته است بر جهان تسلط یابد. میتوانید از این ابزار به نفع خود استفاده کنید. گرنت کاردن از شما میخواهد به جای تماشای خبر، خبر را بسازید. به جای خواندن روزنامه، مقالههای روزنامهها را بنویسید.
در انتهای سمینار، گرنت کاردن بیان میکند که سلطهگران تمام وقت خود را چگونه سپری میکنند؟ او میگوید شما زمانی خسته میشوید که هدف و مقصودتان را از دست داده باشید. وقتی خستهاید به هدفتان نگاه کنید. برای سلطهیابی باید وارد بازی شوید، باید به دنبال هر فرصتی باشید. بزرگترین مشکل عدم اطمینان است. به این فکر کنید که چگونه میتوانم از گمنامی خارج شوم. چگونه میتوانم مردم را وادار کنم تا مرا بشناسند.
پس نتیجه میگیریم باید مدام اهداف خود را بالا نگه داریم، باید همواره تواناییهای خود را آشکار کنیم. وقتی کودک بودیم اهداف بزرگی داشتیم که به ظاهر غیر منطقی بودند. سپس افرادی به ما گفتند که این اهداف منطقی نیستند و باید سطح اهداف خود را پایین بیاوریم. اهداف را باید در بالاترین سطح قرار داد. حتی اگر شکست بخوریم سطح اهداف خود را پایین نیاوریم. تعهد و مسئولیت ما این است که تواناییهای نهفته خود را آشکار کنیم. باید کاملاً مطمئن شوید که خواستهیتان را میخواهید. به دست آوردن 50 میلیون دلار به اندازه 50 هزار دلار نیاز به تلاش دارد. در هر صورت مشغول هستید. اگر فکر کنید ارزشتان 80 هزار دلار است همان 80 هزار دلار را به دست خواهید آورد. نباید تماشاچی باشید. تماشاچیها هزینه میکنند. بازیکنها پول میگیرند. باور، یعنی اعتماد داشتن به حقیقت. فقط با باور کردن شخص میتواند هدفمند عمل کند. بنابراین هر روز خودتان را متقاعد کنید که به هدفتان میرسید. با طرز فکر خودتان به خودتان غلبه کنید. خودتان را غرق در کلیپها و ویدئوهای انگیزشی کنید و تواناییهای خودتان را بسنجید. این وظیفهی شماست که وارد بازار شوید و الگو شوید.